یاسر نوروزی – روزنامه شهروند | ماجرا از کجا شروع شد؟ چند سال پیش عدهای که صرفا به دنبال منفعت مالی از بازار کتاب ایران بودند، دور هم جمع شدند و تصمیم گرفتند حفره قانونی کپیرایت را در ایران دور بزنند. چطور؟ آنها کتابهای بازار ایران را رصد میکردند و به محض اینکه میدیدند کتابی پرفروش شده، آن را برمیداشتند، جملهها را تغییر میدادند و با کمی پس و پیش کردن واژهها، با نام مترجمانی که بسیاری از آنها اصلا وجود خارجی ندارند، کتاب را چاپ میکردند. به این ترتیب نه مترجم قبلی میتوانست شکایتی علیه این ناشران تنظیم کند، نه ناشرانی که برای بار اول کتاب مربوطه را منتشر کرده بودند. مثال میزنم؛ کتاب «جزء از کل» با ترجمه پیمان خاکسار از سوی نشر «چشمه» منتشر و با اقبال مخاطبان مواجه میشود، اما بعد چه اتفاقی میافتد؟ ناشران کپیکار فورا سراغ کتاب میروند و همان کتاب را با اندکی پس و پیش کردن جملهها چاپ میکنند. در واقع همین حالا اگر سری به فروشگاههای مجازی و فیزیکی کتاب بزنید ترجمهای میبینید از «جزء از کل» به اسم زهرا یعقوبیان. این گروه ناشران به کتابهای پرفروش دیگر خاکسار هم رحم نکردند و با انواع ناشران زیرشاخه خود و اسامی مستعار مترجمان، شروع به کتابسازی بر اساس آثار پرفروش او کردند. مثلا رمان «عامهپسند» (بوکوفسکی) یا «اتحادیه ابلهان» با ترجمه خاکسار از سوی نشر «چشمه»، پرفروش شده بود، ناشران مذکور هم فورا سراغش رفتند و با اسامی مستعار مترجمان خود شروع به کتابسازی کردند: «عامهپسند» با ترجمه سمیه چاپاری و «اتحادیه ابلهان» با ترجمه محمد ثقفی! در واقع هر کتابی که این گروه ناشران ببینند مخاطبی در بازار دارد، فورا سراغش میروند و با ترجمههایی با نامهای مستعار، بازار را اشباع میکنند تا کتابی که مترجم اول بابت آن زحمت کشیده، دیده نشود و کتاب خودشان فروش برود. از جمله مترجمان دیگری که قربانی این ماجرا شدهاند، میتوان به ارسلان فصیحی، مترجم «ملت عشق» اشاره کرد. این ناشران به محض پرفروش شدن «ملت عشق» سراغش رفتند و با انواع مترجمان مستعار اقدام به چاپ ترجمه فصیحی کردند. همینطور میتوان از قربانیان پیشتر این ماجرا به مریم مفتاحی اشاره کرد. مفتاحی اولین مترجم آثار جوجو مویز در ایران بود که کتابهایش را نشر «آموت» منتشر میکرد. با اینحال به محض پرفروش شدن آثار مویز در ایران، گروه ناشران فوقالذکر سراغش رفتند و چنان بازار کتاب را با ترجمههای جعلی خود پر کردند که انگار نه انگار مترجمی بابت آن زحمت کشیده و ناشری بابت آن سالها تلاش کرده. اگر گفتوگو با مریم مفتاحی را در این پرونده بخوانید، متوجه میشوید که چرا از واژه کپیکار برای این ناشران استفاده میکنیم. در این صفحه همچنین با ارسلان فصیحی گفتوگو کردهایم تا صحبتهای او را در این زمینه بخوانید. در ادامه توضیحات مفصلی درباره بعضی از این ناشران هم دادهایم. اما اگر بخواهید فهرستی از نام این ناشران پیدا کنید، کافی است سری به دیجیکالا یا فروشگاههای دیگر مجازی کتاب بزنید؛ همینطور غرفههای کتابفروشی کنار مترو که کاملا تحت سیطره این گروه از ناشران قرار گرفته. جالب اینجاست گاهی یک کتاب را با چند اسم به ارشاد میفرستند و مجوز میگیرند تا با تخفیفهای آن روی سایتهای فروش از جمله دیجیکالا بازی کنند. به عنوان مثال یکی از ترجمههای خود را با ٢٠ درصد و دیگری را با ٣٠ درصد به فروش میگذارند تا در نهایت خریدار به تله بیفتد. اما چه کتابی؟ کتابی که بر اساس زحمتهای مترجمی دیگر ترتیب دادهاند و با نامهای مستعار مترجمان خود چاپ کردهاند! تا به حال ناشران زیادی قربانی این ماجرا بودهاند که از جمله میتوان به نشر «چشمه»، «ققنوس»، «آموت»، «ماهی»، «خوارزمی»، «امیر کبیر»، «کولهپشتی»، «کتاب مجازی» و… اشاره کرد. اما چرا ناشرانی که اسم بردیم، نمیتوانند علیه این گروه شکایتی تنظیم کنند؟ چون ناشران پختهخوار، جملههای مترجمان ناشران قبلی را پس و پیش میکنند و عملا چیزی به بازار تحویل میدهند که قابل تنظیم شکایت نباشد، اما سوالی که اینجا ممکن است برای برخی از شما پیش بیاید این است که پس چطور میشود کپیکاری این ناشران را اثبات کرد؟ هیچ کاری ندارد. کافی است به فهرست کتابهای این ناشران سری بزنید و ببینید هیچ کاری جز انتشار کتابهای ناشران دیگر نداشتهاند. راه دوم، رصد کردن اسامی مترجمان این ناشران است که یا گمنام هستند و هیچکس اسمی از آنها نشنیده یا اینکه عملا وجود خارجی ندارند! از جمله این ناشران پختهخوار میشود به «آتیسا»، «آزرمیدخت»، «نیک فرجام»، «داریوش»، «نگین ایران»، «زرین کلک»، «الینا»، «شاهدخت پاییز»، «آراستگان»، «پرثوآ» و… اشاره کرد. آیا تمام این ناشران توسط یک گروه مشخص اداره میشود؟ هنوز پاسخی برای این سوال نداریم، اما با توجه به روند مشخصی که پیش گرفتهاند، پاسخ احتمالا روشن است.
یکی از ناشرانی که صرفا به دنبال لقمه آماده ناشران دیگر است و با مترجمان مستعار کار میکند، نشری است تحت عنوان «آزرمیدخت». این ناشر کتابهای پرفروش بازار را رصد میکند، به محض اینکه کتابی در بازار گل میکند و به چاپهای سوم و چهارم میرسد، سراغش میرود و آن کتاب را با نام مترجمانی که هیچ اسم و رسمی ندارند و به احتمال زیاد حتی وجود خارجی هم ندارند، به بازار کتاب میدهد. اگر به فهرست کتابهای این ناشر نگاه کنید، عناوین تازهای ندارد و فقط به دنبال لقمه آماده دیگران و اصطلاحا پختهخواری است. به عنوان مثال، میتوان به رمان «سرگذشت ندیمه» نوشته مارگارت اتوود اشاره کرد که سریالی هم بر اساس آن با عنوان «پیشخدمت» ساخته شد و استقبال جهانی پیدا کرد. این رمان سالها پیش با ترجمه سهیل سمّی و از سوی نشر «ققنوس» وارد بازار کتاب شد. با این حال، «آزرمیدخت» هم آن را با نام مترجمی گمنام به اسم منیژه ژیان وارد بازار کتاب کرده! جالب است بدانید «آزرمیدخت»، اصولا کارش همین است و سراغ لقمه آماده دیگر ناشران میرود. از جمله کتاب «انسان در جستوجوی معنا» نوشته ویکتور فرانکل که آن را با نام مترجم گمنام دیگری به اسم شبنم سلطانی چاپ کرده. همچنین کتاب «شبهای روشن» نوشته فئودور داستایفسکی که آن را هم به اسم عجیب و غریب مترجمی دیگر، گندم نسرکانی، به بازار فرستاده! اصولا این ناشر علاقه به چاپ کتابهای پرفروش دیگر ناشران دارد؛ از جمله «ورونیکا» نوشته پائولو کوئیلو که آن را با ترجمه مرضیه قدیری بیان چاپ کرده! همچنین کتاب «تمرین نیروی حال» نوشته اکهارت تله با ترجمه هنا پژمان! درحالی که هر دو کتاب پیشتر توسط ناشران دیگر چاپ شده و به چاپهای متعدد هم رسیده بودند. مترجمان«آذرمیدخت» هیچکدام، هیچ رد پایی نه در فضای مجازی دارند، نه به شکل واقعی دارند! به نام مترجمان این نشر نگاه کنید: منیژه ژیان، شبنم سلطانی، گندم نسرکانی، هنا پژمان، آرش هوشنگیفر و… آیا هیچکدامشان را میشناسید؟!
از دیگر ناشرانی که ید طولایی در این کپیکاری قانونی دارد، ناشری است با عنوان «آتیسا». اگر به فهرست کتابهای این ناشر هم نگاهی بیندازید، متوجه خواهید شد صرفا در حال کپیکاری از روی دست دیگر ناشران است و با نوعی ترفند، به سمت پختهخواری و استفاده از زحمات دیگر ناشران رفته است. به این فهرست نگاه کنید: «عامهپسند» چارلز بوکوفسکی، «سقوط» آلبر کامو، «بر باد رفته» مارگارت میچل، «کتابخانه نیمهشب» مت هیگ و حتی «سینوهه» (پزشک معروف فرعون)! این فهرست نشان میدهد این ناشر تا چه حد صرفا به دنبال نوعی کپیکاری بر اساس کار دیگر ناشران بوده است. تمامی اسامی هم که روی جلد این کتابها آمده است، گمنام هستند و کسی اسمی از آنها نشنیده است: سعید اختریزاده، صادق سبطالشیخ، سیما بابایی، مهتاب ابوالقاسمی، الهام رحمائی، رقیه کریمی، فرزام حبیبی اصفهانی! در واقع در این سالها نه تنها کتابسازی از سوی ناشرانی نظیر «آتیسا» دنبال شده بلکه به خلاقیت تازهای هم رسیدهاند؛ مترجمسازی! به این معنی که روی جلد کتابهای این ناشران، اسامی مترجمانی را میبینید که با هیچ نشر دیگری کار نکردهاند و اصولا این شک و شبهه را به وجود میآورند که آیا اصلا وجود خارجی دارند؟! البته ممکن است این ناشر نام دستاندرکاران، خویشاوندان، کارمندان و اطرافیانش را به عنوان مترجم روی جلد کتاب زده باشد، اما واقعیت این است که تمام اینها نوعی پوشش برای استفاده کردن از دستاورد دیگر ناشران است؛ چراکه با این ترفند، هزینه حقالترجمه، ویراستاری، نمونهخوانی و … کسر میشود و ناشر صرفا با هزینه کاغذ میتواند از دیگر ناشران بازار پیشی بگیرد. هرچند بعضی مترجمان سرشناس از جمله پیمان خاکسار بارها اشاره کردهاند که این ترجمهها اصالت ندارند، بلکه با جابهجا کردن چند جمله، صرفا راه شکایت قانونی را بر مترجمان دیگر بستهاند.
یکی دیگر از ناشران پختهخواری که گوی سبقت را در زمینه این نوع کپیکاری قانونی از دیگران ربوده، نشری است به نام «نیک فرجام». البته گمان میرود تمام این ناشران کپیکار زیرشاخه یک مجموعه کار میکنند، چراکه همگی دقیقا شبیه به هم، از نامهای مستعار مترجمانی استفاده میکنند که ذکرش رفت. «نیک فرجام» هم در حال استفاده از همین نامهاست: سمیه چاپاری، زهرا یعقوبیان، فروزنده دولتیاری، مینا امیری و… حالا به فهرست کتابهای چاپشده از سوی این ناشر نگاهی بیندازیم و ببینیم چطور فقط سراغ کتابهایی رفته که قبلا دیگر ناشران چاپ کردهاند و چون پرفروش بوده، صرفا با استفاده از نامهای مستعار، شروع به کتابسازی کرده: «عامهپسند» بوکوفسکی، «جزء از کل» استیو تولتز (که هر دو نویسنده را پیمان خاکسار به فارسیزبانان معرفی کرده و این ناشران صرفا به پختهخواری رو آوردهاند)، «مغازه خودکشی» و… بین فهرست کتابهای این نشر دو کتاب هم دیده میشود که چاپ آنها از سوی این ناشر پختهخوار، اوج ترفندکاری است. این ناشر کتاب «تاریخ ایران باستان» حسن پیرنیا را هم منتشر کرده است. چرا؟ چون از سال وفات پیرنیا (١٣١٤)، قریب به یک قرن گذشته و دیگر نویسندهای وجود ندارد که از این نشر حقالتألیف بخواهد. کار این ناشر هم دقیقا همین است که بدون هزینه کردن بابت حقالتألیف و حقالترجمه، کتاب چاپ کند. به همین دلیل است که «چهار اثر از فلورانس» نوشته اسکاول شین را هم چاپ کرده. ترجمه اصلی این کتاب متعلق به گیتی خوشدل است که سالها پیش منتشر شد، اما مجوز آن باطل شد و دیگر این کتاب با ترجمه خوشدل اجازه انتشار ندارد. با این حال، همین نشر «نیک فرجام» چون میدانسته کتاب در بازار همچنان متقاضی دارد با نام مترجمی بینام و نشان به اسم مینا امیری، رو به کتابسازی آورده تا صرفا از این نمد کلاهی بدوزد!
دیدگاهتان را بنویسید